| تولد یافتم در شهر محمود* | که سال شمسی ام هفتاد و یک بود* |
| نام من را، چون مبارک شد سعید* | خنده بر لب غصه بر ما شد بعید* |
| هفت سال از عمر، آنجا سپری* | خاطرات کودکی و خنده های گذری* |
| حیف آنجا در مسیر آب بود* | مردمان در فکر کوچ و قلب ها بی تاب بود* |
| هر قبیله سوی جایی کوچ کرد* | شهر محمودی به روزی پوچ کرد* |
| ما بسوی شهر بلغان آمدیم* | سوی فرهنگ اصیل و اهل ایمان آمدیم* |
| از زمان کودکی هم درس بود هم کار جوش* | زندگی با رنج و سختی، می شود چون شهد و نوش* |
| رشته تحصیل من معماری* | تا هنر زنده بماند از پی دیناری* |
| رشته ام بیشترش طراحی است* | یا که بهتر هنر جراحی است* |
| یک بنا بی جان کنم با جان بنا* | تا که هر بیننده بیند روح شد از تن جدا* |
| هر کسی خواهد بسازد خانه ای* | قیمت پایین و زیبا بهر خود کاشانه ای* |
| می کِشم طرحی به اندک ثانیه* | هر که بیند زود گوید این بنا ساسانیه* |
| زدم دفتر کنار جوشکاری* | دهم با ملت خود دست یاری* |
خیلی شرح حال جالب و قشنگی بود
دستت درد نکنه انشاالله در هر زمینه ای موفق و کامرواباشی
در سایه سار امن و ایمان پایدار باشید و جاودان
آفرین! سعی کن قبل از اینکه بیشتر شعر بگویی، بیشتر شعر بخوانی. مطمئن باش وزن شعر و قافیه و ردیف شعرهات بهتر میشه. سرکی هم توی ادبیات بزنی، موفقیتت بیشتر میشه… موفق باشی
آفرین سعید علی بود بیشتر سعی کن
آفرین
موفق باشید